دولت آمریکا در یک چرخش آشکار سیاسی بزرگترین برنامه فروش تسلیحات در تاریخ را به اعراب حاشیه جنوب خلیج فارس به اجرا گذاشته است. آمریکا از جنگ اول خلیج فارس در سال 1990 به این سو پس از مهار قدرت عراق شخصا خود مسئولیت محدود کردن تنها قدرت باقیمانده در منطقه یعنی ایران را بعهده گرفته بود. از آن زمان حضور گسترده نیروهای آمریکایی در خلیج فارس ضامن حفظ منافع آمریکا و همپیمانان این کشور بود. اکنون بنظر میرسد این مسئولیت در حال تفویض به کشورهای عربی است. در واقع تنها یک تغییر بزرگ استراتژی در افکار دولتمردان آمریکایی میتواند تصمیماتی به این بزرگی را توجیه کند. ایران در سالهای گذشته دو جهش راهبردی را در قدرت نظامی خود تجربه کرده است. در گام اول دستیابی ایران به فناوری هستهای موجب شد فناوری نظامی متعارف اعراب در برابر فناوری غیرمتعارف هستهای ایران (ولو بدون بمب) از کار بیفتد. در این مرحله ایالات متحده تنها قدرتی بود که توانایی موازنه توانایی جدید ایران در سطح منطقهای را داشت و آمریکا بعنوان رهبر جهان غرب بسرعت به ایفای نقش رهبری در مبارزه با ایران پرداخت. در گام دوم جنگ 33 روزه حزبالله با اسراییل در سال گذشته عملا نشان داد که فناوری متعارف نظامی ایران نیز به برتری یا دستکم موازنه با فناوری نظامی متعارف غرب رسیده است. اگرچه برای مدت یک سال ازین تحول جدی، آمریکا در سردرگمی بسر میبرد اما اکنون با مسلح کردن بیسابقه اعراب به این تحول واکنش نشان میدهد. در حقیقت آمریکا نظام جدید امنیتی خلیج فارس را بر پایه موازنه قدرت هستهای ایران با قدرت هستهای آمریکا و موازنه قدرت متعارف ایران با قدرت متعارف اعراب (و نه اسراییل که خیلی از ایران دور است و اخیرا تضعیف هم شده) قرار میدهد. چنین ساختاری با حفظ کنترل اتمی آمریکا بر منطقه، امکان برخوردهای کمشدت متعارف میان ایران و آمریکا که میتواند مشابه جنگ 33 روزه به شکست راهبردی غرب دامن بزند از بین میرود. در این ساختار امنیتی جدید نیازی به استقرار نیروهای متعارف آمریکایی در منطقه نخواهد بود و انتظار میرود پس از تکمیل این طرح نیروهای آمریکایی از منطقه خارج شوند. از سوی دیگر آمریکا تلاش میکند با افزایش توانایی نظامی کشورهای همسایه ایران از حرکت آنها بسمت فناوری هستهای که در دراز مدت سلطه آمریکا بر منطقه را نابود میکند جلوگیری کند.
با این حال باید اشاره کنیم که طرح تسلیحاتی جدید برای اعراب یک تراژدی تاریخی خواهد بود. آشکار است که این یک طرح آمریکایی است و منافع درازمدت آن برای آمریکا و غرب خواهد بود و توجه به اعراب در این طرح تنها برای قانع کردن آنها در جهت بعهده گرفتن این نقش دشوار در منطقه است. خریدهای عظیم تسلیحاتی خزانه دولتهای عربی را خالی خواهد کرد و پول نفتی که از مصرفکنندگان غربی دریافت شده است به آمریکا و شرکتهای تسلیحاتی بازخواهد گشت. اما نصیب اعراب تنها مشتی ابزارهای فوق مدرن بیمصرفی است که تنها برای ترساندن همسایگان کاربرد دارد. انبوهی از مستشاران آمریکایی برای اداره سیستمهای جدید وارد خواهند شد. بنابراین منابع انبوهی صرف برپایی سامانههایی میشوند که هیچ پیوندی با اقتصاد کشورهای میزبان ندارد. اما در سوی دیگر میدان در ایران، بازدارندگی مبتنی بر دستیابی به فناوری هستهای یک حرکت کاملا بومی بوده است. احداث کارخانجات و دستیابی به فناوری موجب ایجاد یک بخش اقتصادی بسیار پیشرفته و با فناوری بالا در کشور شده است که بسرعت قابل تعمیم به کاربردهای دیگر خواهد بود. جالب اینجاست که حتی فعالیتهای نظامی متعارف نیز در ایران بدلیل بومی بودن منجر به پیشرفت بلندمدت اقتصادی و تقویت بخش فناوری پیشرفته شده است. در حقیقت ایران با راهبردی که در پیش گرفته است اگرچه سایه سنگین ابرقدرتها را بالای سر خود احساس میکند اما با بریدن زنجیر توسعه وابسته به غرب یک توسعه بومی را پایهگذاری کرده که در چند دهه آینده منجر به شکوفایی اقتصادی در سطح بینالمللی برای ایران خواهد شد. در حالی که اعراب درست به این دلیل که وابسته به غرب هستند امکان رسیدن به رشد واقعی اقتصادی را برای خود از بین بردهاند.
|
بینالمللی |